Warning: session_start(): open(/opt/alt/php56/var/lib/php/session/sess_tneulqi4mlav50gfo3g6mcufa4, O_RDWR) failed: Disk quota exceeded (122) in /home/asrblogi/domains/asrblog.ir/public_html/user.php on line 2 Warning: session_start(): Cannot send session cache limiter - headers already sent (output started at /home/asrblogi/domains/asrblog.ir/public_html/user.php:2) in /home/asrblogi/domains/asrblog.ir/public_html/user.php on line 2 
x تبلیغات
مطالب کلی و عمومی

سلام خدا

تو نامه خوندن رو دوست داری
و گهگاهی یه سری به تلگرامت میزنی و کلمه دعا رو سرچ می‌کنی. بعد هرچی مربوط به دعا خوندن و دعا کردن هست رو میخونی، چشمت رو می‌بندی و رندومی چندتاشون رو اجابت می‌کنی.
 
شاید خُلقت بالا باشه و همه رو اجابت کنی.
هنوز از نخوابیدم. دلم خواستباهات حرف بزنم. شاید امروز روز تعطیل توئه و لم دادی تلگرامت رو چک می‌کنی.
 
خواستم بگم دلم برای معجزه‌های به موقع‌ت تنگ شده. برای شادی دیدن قبولی کنکورم. برای یهویی ارشد قبول شدنم. برای روی غلطک افتادن پایان نامه‌م. برای با مریضی خوابیدن و صبح سرحال و سالم بیدار شدن.
 برای امضاهای تو پای تموم خواسته‌هام، دلم تنگ شده.
 
برای لبخندهای مهربونت به من.
برای اینکه دستم گرم می‌شد از بودن تو.
 دلم گرم می‌شد. سرم گرم می‌شد.
دلم برای چرخوندن اون چوب جادوییت به سمتم تنگ شده.
 
دستتو باز کن و بغلم بگیر. 
من به تو و حواس جمعی تو به خودم، نیاز دارم. مثل همه‌ی صبح‌های پر نور،‌ بعد از یه شب سخت.امیدوارم پیغاممو بخونی
دوستت دارم. ❤️

نمی دانم چه خاصیتی در مال دنیا نهفته که اعتدال را در آدمی زائل می کند.

 اغلب کسانیکه دارای آن هستند یا ثروت خود را مبالغه شده می بینند و یا دست کم. اگر جزو دسته ی جدیدِ “من تفریحی کار می کنم” نباشیم همه ی ما برای دست یافتن به زندگی بهتر، یا مالی یا موقعیت اجتماعی، کار می کنیم.
 
دورادور شخصی را می شناسم که صاحب بزرگترین ساختمان تجاری بعد از پل مدرس به چمران است. تکرار می کنم، “سند تجاری” نه موقعیت اداری. 
او صاحب دو عدد از بزرگترین رستورانهای لوکس تهران، یک آجیل فروشی زنجیره ای خیلی معروف و سه عدد ملک ویلایی در همان حوالی هم هست. 
این آنچه است که همه می دانند، هر چه غیر از این هم دارد نوش جانش باشد.
 
 منش و رفتاری که این آقا دارد با بسیاری از کسانی که تعداد سندهایشان از دو تا شش دانگ به سه رسیده است و دچار خودبزرگ پنداری شده اند قابل مقایسه نیست. 
 
ماشین پلوخوری دارد ولی با یک ال نود سفید در سطح شهری مانند تهران تردد می کند. لباسهایش دو پله بهتر از معمولی است.
 آن طور که نتیجه ی تحقیقات میدانی من نشان می دهد هرگز دیده نشده سراپای خود را با کارتیه یا لویی ویتان کاغذ کادو‌ کند.
 
 ساعت دستش خیلی معمولی تر از آنهاست که پنیر برای نان شبشان ندارند ولی سایت رولکس را از عقب به جلو‌ و جلو به عقب با ترتیل از حفظ هستند. 
 
فقط می توان گفت یا تعریف این بزرگوار از ثروت متفاوت است یا آن دیگران اشتباه توجیه شده اند.
عده ی دیگری از افراد دارای ثروت هم هستند که همواره موجودی خود را دست پایین می انگارند. در وحشت آینده ای موهوم از آنچه دارند لذت نمی برند چون بلد نیستند.
 
 روزها را شب می کنند تا به نقطه ای فرضی که خود تعیین کرده اند برسند. 
این افراد اغلب متوجه این که در حال طی کردن این مسیر پر اضطراب چه چیزهایی را از دست می دهند نیستند.
 
 مانند اسبی که چشم بند به وی زده باشند در حال نگاه کردن به جلو می دوند بدون اینکه تصور درستی از اطراف خود را داشته باشند. 
 
اغلب وراث این افراد فاتحه ای مجلسی برایشان خواهند خواند و اگر مرام داشته باشند مجلس ترحیمی پر ابهت برگزار خواهند کرد.
 
 نسل دوم این افراد، چه بچه هایشان باشند و‌ چه خواهرزاده و برادرزاده ها، اغلب به همان دسته ی خودبزرگ بینها می پیوندند و از این ثروت انباشته لذت می برند و کیفش را میکنند. 
 
اینها آن دسته از بشریت هستند که چون با ماشین نمی توان وارد سالن پذیرایی یا ویلایی شد، ساعتها در فلان بنز مدل آنچنانی یا رنج روُوِر “لیمیتد ادیشن” ترافیک شب جمعه ی خیابان فرشته را به جان می خرند تا خودرویشان دیده شود. 
 
با دقت بیشتر به اطرافتان بنگرید.
 به جرأت می توان گفت ثروت همیشه راحتی و آسایش به همراه دارد ولی به نظر من یکی از عوارض بارز آن زائل کردن اعتدال است. ثروتمندان متواضع و معتدل بسیار کم اند.

حرف، باد هوا نیست

 
فروید می‌گوید: 
« تمدن از آنجا آغاز شد که انسان به جای سنگ، کلمه پرتاب کرد.» 
 
انگار انسان متمدن فهمیده بود سنگ‌ها به‌اندازه کافی دردناک نیستند و دیگر پاسخگوی پرخاشگری او نخواهند بود. 
کلمات متنوع‌تر از سنگ‌ها بودند، می‌شد قبل از پرت کردن، انتخاب کرد که چقدر دردآور یا ویرانگر باشند.
 از سنگ‌ها می‌شد گریخت اما از کلمات نه. 
 
درد سنگ‌ها و کبودی‌شان فقط تا چند روز باقی می‌ماندند اما کلمات می‌توانستند تا آخر عمر همراه روز و شب و خواب و بیداری باشند و چنان چسبنده و پنهان در گوشه‌ای از روانمان زندگی کنند که دست هیچ روان‌درمانگری در هیچ جلسه درمانی به آن‌ها نرسد. کدام سنگ چنین قدرتمند بود؟ 
 
ما سنگ‌هایمان را پشت درهای تمدن جا گذاشتیم، اما آموختیم که چگونه آن حجم از خشونت و بیزاری و نفرت را در ابزار دقیق‌ترمان که کلمات بودند، بگنجانیم. 
یاد گرفتیم که چطور گوشه‌هایشان را تیز کنیم، لحن را به آن اضافه کنیم و طوری پرتابشان کنیم که حتی به نظر پیام دوستی بیایند!
 
انسان متمدن امروز در برابر کلمات بی‌دفاع‌تر است 
چون دیگر سپری در کار نیست. 
 
یادمان باشد قبل از پرتاب سنگ‌ها، به این فکر کنیم که هیچ انسانی رویین‌روان نیست!
 حرف باد هوا نیست، حرف آسیب می‌زند. 
حرف می‌شکند
 می‌کشد
 و‌ زنده می‌کند.
 
 با همین کلمات به قول حمید مصدق «می‌توانی تو به من زندگانی بخشی، یا بگیری از من آنچه را می‌بخشی»
 
کلمات را به‌دقت، بااحتیاط و مشفقانه انتخاب کنیم.قبل از نوشتن و گفتن هر نظری چند ثانیه مکث کنیم و بعد دهانمان را باز کنیم
 

چای

 من چای را توی لیوان بلوری دسته دار دوست دارم، هنوز هم رنگ سیاه، رنگ محبوبم نیست گرچه به تازگی یک مانتوی مشکی خریده ام.

 
 گوشواره هایم را هنوز عاشقانه و کمی بچگانه دوست دارم، گاهی شب ها از سر بیکاری آن ها را روی فرش ردیف می کنم به تماشا. هنوز هم ويترين كتابفروشی ميخكوبم می کند، به مینا سپرده ام اگر روزی گم شدم توی لوازم التحریرفروشی دنبالم بگردد.
 
 هنوز مست صدای احمد کایا هستم و سزن آکسو. برای آنهایی که دوستشان دارم هنوز با همان شوق آشپزی می كنم. 
 
ظرف شستن را هنوز مثل قدیم دوست دارم. خيلي وقت است نعلبکی تازه نخريده ام راستش بدم نمی آيد از جمعه بازارپروانه یک دست از آن قدیمی ها بخرم. 
هنوز هم گبه را به فرش ابریشم ترجیح می دهم. هنوز هم با وسواس هديه مي خرم و تولدها را از بَرم. 
هنوز هم آسمان بی ابر را برای خط گذر هواپیماها دوست دارم.
 دوباره با بيژن نجدی رفيق شده ام، هنوز هم نمی دانم او را بیشتر دوست دارم یا احمد محمود را. هنوز توی ماستم چند دانه انگور می ریزم، فصل انگور نباشد، کشمش. 
 
 كمتر از سابق سفر می روم و آن چمدان سياه چرخدار تهنیت را گذاشته ام دور از چشم، در انباری خانه مینا تا وسوسه نشوم.
 هنوز هم به شب خيره می شوم، به نگین گفته ام تصمیمات مهم زندگی را بگذارد برای روز، شب سنگین است،غم دارد. 
هنوز هم تا می توانم می خوانم و می نويسم، زیاد فیلم می بینم، عاشق فیلم های نوری بیلگه جیلانم،خواب زمستانی، روزی روزگاری در آناتولی. 
هنوز هم اخبار را دنبال می کنم، به وقت خبر بد بغض می کنم و اشک هایم را پنهان می کنم. 
 
هنوز هم خواب شب را دوست ندارم، دوستی با اعداد را هم، برایم مهم نیست چند هفته دیگر چهل و هشت ساله می شوم.
 هنوز هم عاشق کلمه « فردا » هستم.
هنوز منتظرم اتفاق خوبی بیفتد

دنیا کوتاه است،خودت را رها کن

دقت کرده اید که آدم های بیخیال و خوش بین؛ خوشبخت ترند و مسیر زندگی شان به مراتب هموارتر است؟ و بالعکس؛ آدم های بدبین، در هر مسیری که وارد شدند سختی و ناملایمات بیشتری متحمل می شوند و به قولی؛ بخت با آنها یار نیست ؟!

 

اما این جریان هیچ ارتباطی با شانس یا بخت و اقبال ندارد 

 این همان نیروی تفکر و کلام آن آدم است که همچون بومرگی از سلول های ذهن و زبانش رها شده و با نیرویی دوچندان، به سمت خودش باز می گردد.

 

سرنوشت ما، مجموع افکار و حرف هایی ست که در ذهن انباشته و بر زبان و در محیط زیستمان، جاری کرده ایم.

 

 محال است به سقوط بیندیشی و پرواز کنی، به سکون بیندیشی و عبور کنی، یا دائم از اتفاقات ناگوار سخن بگویی و میزبان معجزه و رویدادهای خوب باشی .

 

کائنات حول محور انرژی و فرکانسِ ذهن آدم ها می چرخد، باورها را جذب کرده و تجربه ی همان ها را به آدم ها می بخشد .

 هر آن کسی که در ذهن و افکارت از خودت ساخته ای، همان خواهی شد .

 

طول می کشد تا همه این قانون رابپذیرند.

و طول می کشد که همه ی مردم جهان از قدرت فکر و کلامشان مطلع شوند، این موضوعِ ساده را پذیرفته و هوشمندانه از نیروی خارق العاده ی آن، به نفع خودشان بهره بجویند .

 

اگر می دانستیم افکارمان تا چه اندازه قدرتمند و کلاممان تا چه اندازه تاثیرگذار است؛ "نه هر فکری را به دریچه ی ذهنمان راه می دادیم" و نه هر حرفی را به زبان می راندیم .

 

تجربه ها و رویدادهای مرتبط با ما، انعکاس اندیشه و کلام و باورهای ماست و ما تبلور مجسمی هستیم از مجموع همین افکار و باورها 

 

کائنات شعور دارد.کائنات می بیند و می شنود و می فهمد و طوطی وار؛ تجربه ی چیزی که به آن اندیشیده و از آن حرف زده ایم را با جدیتی تمام، به سمت ما روانه می کند.

 

 این همان قانون بازتابِ آینه ای ست؛ نیروی وارد شده، به همان شکل، اما با قدرتی چندین برابر، به سمت مبدأ، باز می گردد .

 

هر حرفی را نزن و به هر آنچه نباید؛ فکر نکن. 

کائنات را دیواری فرض کن؛ اگر مشت بزنی، این دستان توست که آسیب می بیند، اما اگر به اصالتِ دیوار،مؤمن شوی و به استحکام آن تکیه کنی؛ امن و آرام خواهی بود .

 

حواست باشد که نیروی خشم و بدبینیِ هر مشتِ رها شده، به وجودِ خودت باز می گردد،

با دیوار، مقابله نکن.اصالتش را بپذیر و با اطمینانی عمیق، به آن تکیه کن 

 

نامه ی ۳۱ ( نامه ی امام علی به فرزندش امام حسن

 خواندنش فارغ از هر گونه گرایش مذهبی ستودنیست

 
در این خطبه این گونه نوشته شده:
بدان خدایی که گنج های آسمان و زمین در دست اوست، به تو اجازه ی درخواست داده و برآورده کردن آن را به عهده گرفته . تو را دستور داده که از او بخواهی تا ببخشاید.
 درخواست رحمت کنی تا ببخشاید و خداوند میان تو و خودش کسی را نگذاشته تا حجاب و فاصله ای بینتان پدید آورد.  از گنجینه های رحمت او چیزهایی را درخواست کن که جز او کسی نمی تواند ببخشاید، مانند:
عمر بیشتر
تندرستی بدن و
گشایش در روزی
بدان که خداوند کلیدهای گنجینه های خود را در دست تو گذاشته که به تو اجازه ی دعا کردن داده. پس هرگاه خواستی می توانی با نیایش و شکرگزاری، درهای نعمت خدا را بگشایی، تا باران رحمت الهی بر تو ببارد.
هرگز از تاخیر (دیر شدن) برآورده شدن نیاز، نا امید مباش، زیرا بخشش الهی به اندازه ی نیت توست.
هرآنچه آرزویش را داری با جسارت و بی واسطه از خدا بخواه

عکس پروفایل

     پروفایل

عکس پروفایل خاص

یک دوره از زندگیم
گم شد…
وقتی
میان آرزوهای “کودکی” ام
“پیر” شدم…!

عکس پروفایل خاص غمگین

کاش قلبم درد تنهایی نداشت
چهره ام هرگز پریشانی نداشتکاش میشد راه سرد عشق را بی خطر پیمودوقربانی نداشت

از تو ای عشق، در این دل چه شررها دارم
یادگار از تو چه شب‌ها، چه سحر ها، دارم

با تو ای راهــــزن دل، چه سفـر ها دارم
گرچه از خود خبرم نیست، خبر ها دارم

تو مرا واله و آشفته و رسوا کردی
تو مرا غافل از اندیشـه‌ی فردا کردی

وصل و هجران سبب گرمی بازار تو بود
راست گویم دل دیوانه گرفتــار تو بود

چون نکو می‌نگـرم شمع تو، پروانه توئی
حــرم و دیر توئی، کعبه و بتخانه توئی

راز شیرینــــی این عالم افسانه توئی
لب دلـدار توئی، طـره‌ی جانانه توئی

گرچه از چشم بتی بیدل و دینم، ای عشق
هر چه بینم همه از چشم تو بینم؛ ای عشق

کاش دائم دل ما از تو بلرزد، ای عشق
آن دلی کز تو نلرزد ؛به چه ارزد؛ ای عشق

عکس پروفایل خاص دست در دست

گاهی محتاجم به اقتدار
در صدایت ,که حس کنم
برایم هرکاری میکنی‌
پس نزدیک بیا, بدون لبخند و جدی
تکیه کن به من ,با لحن دریاییتبگو دوستتدارممثل لحن جدیت ,مرا بغل کن…

/////////////////////////////////////////////////////

گاهی چنان
گره می‌خورد دلت به دلی
ڪه هیچ چیز و هیچڪس را
یارای گشایشش نیست
گاهی چنان مست می‌شوی
از شنیدن صدایی
ڪه نفس هایش را بوسه می‌زنی
گاهی چنان نامی را
با جان و دل می‌خوانی
ڪه پژواڪ موسیقی عاشقانه ایست
گاهی چنان بیتاب می‌شوی
ڪه بجای اشڪ، سیل می‌باری
گاهی چنان دلتنگ می‌شوی
ڪه سَر بر دیوارِ جنون جان می‌دهی
اینچنین است قصهٔ عشق و دلباختگی
و آغاز تمام تنهایی ها !

عکس پروفایل نوستالژی دهه 60

یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود
توی این شهرقشنگ یه روزی هیچی نبود
دیوارامون گلی بود تلفن هندلی بود
کارامون هردلی بود گازمون کپسولی بود
برقمون چراغ سیمی لامپ هامونم قدیمی
قفل درها خفتی بود یخچالامون نفتی بود

عکس پروفایل خاص چشم هایش
تادلـــبر و دلـــدار تو باشے
خوبم
مجنون شدم و یار تو باشے
خوبم
دردیست که اے کـــاش
مداوا نشود
وقتے که پرستـار تو باشےخـــوبم

------------------------------

مشکل است از کوی او قطع نظر کردن مرا
ورنه آسان است از دنیا گذر کردن مرا

بال من در گرد سر گردیدن گل ریخته است
از مروت نیست زین گلشن به در کردن مرا

نیست در کالای من چون آب روشن پشت و روی
چیست یارب مطلب از زیر و زبر کردن مرا؟

گر چه از شیشه است نازک تر دل بی صبر من
سینه پیش سنگ می باید سپر کردن مرا

پیش گل چاک گریبان باز کردن زود بود
شرم می بایست از مژگان تر کردن مرا

در شکرزاری که موران کامرانی می کنند
نیست از انصاف محروم از شکر کردن مرا

دل چه باشد تا ز من باید به پنهانی ربود؟
آخر ای بی درد، بایستی خبر کردن مرا

با چنین سامان حسن ای غنچه لب انصاف نیست
از برای بوسه ای خون در جگر کردن مرا

من که با یاد تو دنیا را فرامش کرده ام
از مروت نیست از خاطر به در کردن مرا

در بیابانی که از نقش قدم بیش است چاه
با دو چشم بسته می باید سفر کردن مرا

از صدف صد پرده صائب کار من نازکترست
آب تلخ و شور می باید گهر کردن مرا

عکس پروفایل خاص مفهومی

زمان انسان ها را دگرگون میکند…
اما تصویری که از ایشان داریم ثابت نگه میدارد…
هیچ چیز دردناکتر از این تضاد میان دگرگونی آدم ها و ثبات خاطره نیست…


بی خبر از قلبِ من دانی چه کردی که منم
آسمان را در پِیَت گشتم به اصرارِ دلم

شفقِ گیسوی یارم میکشاند سمتِ خود
گر نه من گم میشدم راهی ندانم تا برم

هر چه سختی دیدم و تاریکی و درماندگی
جمله شیرین میشُدم باشد که من تلخم بگم

گر هزاران فَرسَخَم باشد میان من و تو
باز و بستش تا کنی چَشمت همانا میرسم

من همانم که به شوقت غرق اشکم میشوم
گر بِگی من هم،محال است دل به رویاها بدم

عکس پروفایل

بهترین عکس پروفایل

بهترین عکس پروفایل متن زیبا

ما شبیه جنسِ ،
خاک خوردِعِ داخلِ ویتریٓنیم !
که یِه نفر انتخابمون کرْد ،
اما …
حاضر نَُشد بهامونُ پرداخت کُنِه
فَقط اومَد دلخوشمون کَردُ رفت ؛
رَفت یِه دوُرى بزنهِ وُ بَرگردِه

==================

وقتی ناراحتی تصمیم نگیر
وقتی دیر میشه عجله نکن
وقتی یکیو دوسش داری زود بهش نگو بذار خودش بفهمه

وقتی خیلی خوشحالی به کسی قول نده
وقتی یکی دلتو شکست سر یکی دیگه تلافی نکن

وقتی بغضت گرفته پیش هرکی گریه نکن شاید همون دشمنت باشه از ته دل خوشحال بشه

وقتی با یکی قهر کردی پشت سرش حرف نزن شاید دوباره بخوای باهاش دوست بشی

و آخرش اینکه اگر خودت دلت پاکه,
فکر نکن همه مثل خودتن .!

بهترین عکس پروفایل مفهومی خاص

با تو باشم بی نیاز از هـر نیازم خوب من
با همه خوب و بد دنیـا بسازم خوب من

با تـو باشم آسمان زیر پر و بال من است
با صدای خنده هایت نغمه سازم خوب من

شاعر چشمان تـو بودن برایـم آرزوست
در غزل با عشق تو من یکه تازم خوب من

با من از ماندن بگو رفتن عذابـم میدهد
در قمـار زندگی بـا تـو نبازم خوب من

نـاز چشمان نجیبت را بـه جانم میخرم
قبله ام چشمان تو ،رو به نمازم خوب من

آنقـَدَر پـاک و زلالی و مقدس نـازنین
دوست دارم پیش تو دل را ببازم خوب من

میشوی سنگِ صبـوری بـر من ِسنگ صبور
کس نباشد غیـر تو محرم به رازم خوب من

=========================

زخمی بر پهلویم هست
روزگار نمک می‌پاشد
و من پیچ و تاب می‌خورمو همه گمان میکنند که من مــی‌رقصـــم

عکس پروفایل خاص کفش

اگر توانستی تا آخر گوش دادن ، “قضاوت” نکنی

گوش دادن را یاد گرفته ای . . .

  فاصله همیشه اصالتش بد نیست
میتوانید بفهمید
طرفتان چند مرده حلاج است
که در نبودتان،
چقدر برایش بودید
که دوست داشتنش فقط جلوی چشمانتان است
یا اینکه بلد است
آنقدر دلتنگ شود که فاصله
را تمام کند
و تنها اثر فاصله رویش دلتنگی است
و بس
و ذره ای خدشه به تعهد و
دلبستگی تان وارد نکند
بعد از مدت ها ندیدن
دیدن بعد از فاصله عجیب میچسبد

صفحه قبل 1 صفحه بعد