نمی دانم چه خاصیتی در مال دنیا نهفته که اعتدال را در آدمی زائل می کند.
حرف، باد هوا نیست
چای
من چای را توی لیوان بلوری دسته دار دوست دارم، هنوز هم رنگ سیاه، رنگ محبوبم نیست گرچه به تازگی یک مانتوی مشکی خریده ام.
دنیا کوتاه است،خودت را رها کن
دقت کرده اید که آدم های بیخیال و خوش بین؛ خوشبخت ترند و مسیر زندگی شان به مراتب هموارتر است؟ و بالعکس؛ آدم های بدبین، در هر مسیری که وارد شدند سختی و ناملایمات بیشتری متحمل می شوند و به قولی؛ بخت با آنها یار نیست ؟!
اما این جریان هیچ ارتباطی با شانس یا بخت و اقبال ندارد
این همان نیروی تفکر و کلام آن آدم است که همچون بومرگی از سلول های ذهن و زبانش رها شده و با نیرویی دوچندان، به سمت خودش باز می گردد.
سرنوشت ما، مجموع افکار و حرف هایی ست که در ذهن انباشته و بر زبان و در محیط زیستمان، جاری کرده ایم.
محال است به سقوط بیندیشی و پرواز کنی، به سکون بیندیشی و عبور کنی، یا دائم از اتفاقات ناگوار سخن بگویی و میزبان معجزه و رویدادهای خوب باشی .
کائنات حول محور انرژی و فرکانسِ ذهن آدم ها می چرخد، باورها را جذب کرده و تجربه ی همان ها را به آدم ها می بخشد .
هر آن کسی که در ذهن و افکارت از خودت ساخته ای، همان خواهی شد .
طول می کشد تا همه این قانون رابپذیرند.
و طول می کشد که همه ی مردم جهان از قدرت فکر و کلامشان مطلع شوند، این موضوعِ ساده را پذیرفته و هوشمندانه از نیروی خارق العاده ی آن، به نفع خودشان بهره بجویند .
اگر می دانستیم افکارمان تا چه اندازه قدرتمند و کلاممان تا چه اندازه تاثیرگذار است؛ "نه هر فکری را به دریچه ی ذهنمان راه می دادیم" و نه هر حرفی را به زبان می راندیم .
تجربه ها و رویدادهای مرتبط با ما، انعکاس اندیشه و کلام و باورهای ماست و ما تبلور مجسمی هستیم از مجموع همین افکار و باورها
کائنات شعور دارد.کائنات می بیند و می شنود و می فهمد و طوطی وار؛ تجربه ی چیزی که به آن اندیشیده و از آن حرف زده ایم را با جدیتی تمام، به سمت ما روانه می کند.
این همان قانون بازتابِ آینه ای ست؛ نیروی وارد شده، به همان شکل، اما با قدرتی چندین برابر، به سمت مبدأ، باز می گردد .
هر حرفی را نزن و به هر آنچه نباید؛ فکر نکن.
کائنات را دیواری فرض کن؛ اگر مشت بزنی، این دستان توست که آسیب می بیند، اما اگر به اصالتِ دیوار،مؤمن شوی و به استحکام آن تکیه کنی؛ امن و آرام خواهی بود .
حواست باشد که نیروی خشم و بدبینیِ هر مشتِ رها شده، به وجودِ خودت باز می گردد،
با دیوار، مقابله نکن.اصالتش را بپذیر و با اطمینانی عمیق، به آن تکیه کن
نامه ی ۳۱ ( نامه ی امام علی به فرزندش امام حسن
خواندنش فارغ از هر گونه گرایش مذهبی ستودنیست
عکس پروفایل
عکس پروفایل خاص
یک دوره از زندگیم
گم شد…
وقتی
میان آرزوهای “کودکی” ام
“پیر” شدم…!
کاش قلبم درد تنهایی نداشت
چهره ام هرگز پریشانی نداشتکاش میشد راه سرد عشق را بی خطر پیمودوقربانی نداشت
از تو ای عشق، در این دل چه شررها دارم
یادگار از تو چه شبها، چه سحر ها، دارم
با تو ای راهــــزن دل، چه سفـر ها دارم
گرچه از خود خبرم نیست، خبر ها دارم
تو مرا واله و آشفته و رسوا کردی
تو مرا غافل از اندیشـهی فردا کردی
وصل و هجران سبب گرمی بازار تو بود
راست گویم دل دیوانه گرفتــار تو بود
چون نکو مینگـرم شمع تو، پروانه توئی
حــرم و دیر توئی، کعبه و بتخانه توئی
راز شیرینــــی این عالم افسانه توئی
لب دلـدار توئی، طـرهی جانانه توئی
گرچه از چشم بتی بیدل و دینم، ای عشق
هر چه بینم همه از چشم تو بینم؛ ای عشق
کاش دائم دل ما از تو بلرزد، ای عشق
آن دلی کز تو نلرزد ؛به چه ارزد؛ ای عشق
گاهی محتاجم به اقتدار
در صدایت ,که حس کنم
برایم هرکاری میکنی
پس نزدیک بیا, بدون لبخند و جدی
تکیه کن به من ,با لحن دریاییتبگو دوستتدارممثل لحن جدیت ,مرا بغل کن…
/////////////////////////////////////////////////////
گاهی چنان
گره میخورد دلت به دلی
ڪه هیچ چیز و هیچڪس را
یارای گشایشش نیست
گاهی چنان مست میشوی
از شنیدن صدایی
ڪه نفس هایش را بوسه میزنی
گاهی چنان نامی را
با جان و دل میخوانی
ڪه پژواڪ موسیقی عاشقانه ایست
گاهی چنان بیتاب میشوی
ڪه بجای اشڪ، سیل میباری
گاهی چنان دلتنگ میشوی
ڪه سَر بر دیوارِ جنون جان میدهی
اینچنین است قصهٔ عشق و دلباختگی
و آغاز تمام تنهایی ها !
یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود
توی این شهرقشنگ یه روزی هیچی نبود
دیوارامون گلی بود تلفن هندلی بود
کارامون هردلی بود گازمون کپسولی بود
برقمون چراغ سیمی لامپ هامونم قدیمی
قفل درها خفتی بود یخچالامون نفتی بود
تادلـــبر و دلـــدار تو باشے
خوبم
مجنون شدم و یار تو باشے
خوبم
دردیست که اے کـــاش
مداوا نشود
وقتے که پرستـار تو باشےخـــوبم
------------------------------
مشکل است از کوی او قطع نظر کردن مرا
ورنه آسان است از دنیا گذر کردن مرا
بال من در گرد سر گردیدن گل ریخته است
از مروت نیست زین گلشن به در کردن مرا
نیست در کالای من چون آب روشن پشت و روی
چیست یارب مطلب از زیر و زبر کردن مرا؟
گر چه از شیشه است نازک تر دل بی صبر من
سینه پیش سنگ می باید سپر کردن مرا
پیش گل چاک گریبان باز کردن زود بود
شرم می بایست از مژگان تر کردن مرا
در شکرزاری که موران کامرانی می کنند
نیست از انصاف محروم از شکر کردن مرا
دل چه باشد تا ز من باید به پنهانی ربود؟
آخر ای بی درد، بایستی خبر کردن مرا
با چنین سامان حسن ای غنچه لب انصاف نیست
از برای بوسه ای خون در جگر کردن مرا
من که با یاد تو دنیا را فرامش کرده ام
از مروت نیست از خاطر به در کردن مرا
در بیابانی که از نقش قدم بیش است چاه
با دو چشم بسته می باید سفر کردن مرا
از صدف صد پرده صائب کار من نازکترست
آب تلخ و شور می باید گهر کردن مرا
زمان انسان ها را دگرگون میکند…
اما تصویری که از ایشان داریم ثابت نگه میدارد…
هیچ چیز دردناکتر از این تضاد میان دگرگونی آدم ها و ثبات خاطره نیست…
بی خبر از قلبِ من دانی چه کردی که منم
آسمان را در پِیَت گشتم به اصرارِ دلم
شفقِ گیسوی یارم میکشاند سمتِ خود
گر نه من گم میشدم راهی ندانم تا برم
هر چه سختی دیدم و تاریکی و درماندگی
جمله شیرین میشُدم باشد که من تلخم بگم
گر هزاران فَرسَخَم باشد میان من و تو
باز و بستش تا کنی چَشمت همانا میرسم
من همانم که به شوقت غرق اشکم میشوم
گر بِگی من هم،محال است دل به رویاها بدم
عکس پروفایل
بهترین عکس پروفایل
ما شبیه جنسِ ،
خاک خوردِعِ داخلِ ویتریٓنیم !
که یِه نفر انتخابمون کرْد ،
اما …
حاضر نَُشد بهامونُ پرداخت کُنِه
فَقط اومَد دلخوشمون کَردُ رفت ؛
رَفت یِه دوُرى بزنهِ وُ بَرگردِه
==================
وقتی ناراحتی تصمیم نگیر
وقتی دیر میشه عجله نکن
وقتی یکیو دوسش داری زود بهش نگو بذار خودش بفهمه
وقتی خیلی خوشحالی به کسی قول نده
وقتی یکی دلتو شکست سر یکی دیگه تلافی نکن
وقتی بغضت گرفته پیش هرکی گریه نکن شاید همون دشمنت باشه از ته دل خوشحال بشه
وقتی با یکی قهر کردی پشت سرش حرف نزن شاید دوباره بخوای باهاش دوست بشی
و آخرش اینکه اگر خودت دلت پاکه,
فکر نکن همه مثل خودتن .!
با تو باشم بی نیاز از هـر نیازم خوب من
با همه خوب و بد دنیـا بسازم خوب من
با تـو باشم آسمان زیر پر و بال من است
با صدای خنده هایت نغمه سازم خوب من
شاعر چشمان تـو بودن برایـم آرزوست
در غزل با عشق تو من یکه تازم خوب من
با من از ماندن بگو رفتن عذابـم میدهد
در قمـار زندگی بـا تـو نبازم خوب من
نـاز چشمان نجیبت را بـه جانم میخرم
قبله ام چشمان تو ،رو به نمازم خوب من
آنقـَدَر پـاک و زلالی و مقدس نـازنین
دوست دارم پیش تو دل را ببازم خوب من
میشوی سنگِ صبـوری بـر من ِسنگ صبور
کس نباشد غیـر تو محرم به رازم خوب من
=========================
زخمی بر پهلویم هست
روزگار نمک میپاشد
و من پیچ و تاب میخورمو همه گمان میکنند که من مــیرقصـــم
اگر توانستی تا آخر گوش دادن ، “قضاوت” نکنی
گوش دادن را یاد گرفته ای . . .
فاصله همیشه اصالتش بد نیست
میتوانید بفهمید
طرفتان چند مرده حلاج است
که در نبودتان،
چقدر برایش بودید
که دوست داشتنش فقط جلوی چشمانتان است
یا اینکه بلد است
آنقدر دلتنگ شود که فاصله
را تمام کند
و تنها اثر فاصله رویش دلتنگی است
و بس
و ذره ای خدشه به تعهد و
دلبستگی تان وارد نکند
بعد از مدت ها ندیدن
دیدن بعد از فاصله عجیب میچسبد